نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - علیرضا شمسینی
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «در آن شلوغی و زیر آتش دشمن به یاد افتادم که گربه‌ها تشنه مانده‌اند رفتم از تانکر آب بیاورم. خمپاره همچنان می‌بارید. یک ترکش به بازوی سمت چپم اصابت کرد. دیدم سنگر ما به هم ریخت. گفتم دیگر کار گربه‌ها تمام شده است ...» ادامه این خاطره از جانباز " علیرضا شمسینی " را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۵۳۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۰۶